اللهم عجل الولیک الفرج 

داستان ازدواج پسر مقام معظم رهبری
صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل ریحانه ها آیت الله سیستانی
نويسندگان
پخش زنده حرم
حمایت می کنیم

فرمودند :« می خواهيد اين دو تا اتاق اندرونی و يک اتاق بيرونی را با هم حساب کنيد. هر چند نفر جا می شوند، نصف می کنيم؛ نصف از خانواده ما و نصف از خانواده شما را دعوت می کنيم.» ما حساب کرديم و ديديم بيشتر از 200-150 نفر جا نمی شوند. ما حتی اقوام درجه اولمان را هم نمی توانستيم دعوت کنيم، اما قبول کرديم. 
آقا غير از فاميل، آقای خاتمی، آقای هاشمی و آقای ناطق و روسای سه قوه و دکتر حبيبی را دعوت فرمودند. يک نوع غذا هم درست کرديم.قبل از اينها صحبت خريد بازار شد. پسر آقا گفت: «من نه انگشتر می خوام و نه ساعت و نه چيز ديگری.» آقا گفتند: خوب نيست. من هم گفتم:« حداقل يک حلقه بگيرند.» اما آقا فرمودند: «من يک انگشتر عقيق دارم که يکی برای من هديه آورده، اگر دخترتان قبول می کند، من آن را به ايشان هديه می دهم و ايشان هم به عنوان حلقه، به مجتبی هديه دهد.» قبول کرديم و انگشتر را گرفتيم و بعد به آقا مجتبی داديم. کمی بزرگ بود. به يک انگشترسازی برديم تا کوچکش کند و خرجش 600 تومان شد. خلاصه خرج حلقه داماد 600 تومان شد. 
به آقا گفتيم در همه اين مسايل احتياط کرديم، ديگر لباس عروس را به ما بسپاريد و آقا هم فرمودند: «آن را طبق متعارف حساب کنيد.» در همان ايام، ما خودمان برای پسرمان عروسی می گرفتيم و يک لباس عروس برای عروسمان سفارش داده بوديم بدوزند. 
خلاصه قبل از اينکه عروسمان استفاده کند، همان شب دخترمان استفاده کرد. بعد آقا گفتند: «من يک فرش ماشينی می دهم، شما هم يک فرش بدهيد.» و به اين ترتيب مراسم برگزار شد. برای عروسی هم درو پيکان از اقوام ما و دو پيکان هم از اقوام آقا آمده بودند. مراسم در خانه ما تا ساعت 1 طول کشيد. 
خانواده آقا آمده بودند که عروس را ببرند، البته آقا ظاهرا کاری داشتند و نيامده بودند. اما وقتی عروس را به خانه آورديم، ديديم آقا هنوز بيدار نشسته اند و منتظرند که عروس را بياورند. فرمودند: « من اخلاقا وظيفه خود می دانم برای اولين بار که عروسمان قدم به خانه ما می گذارد، من هم بدرقه اش کنم و به اصطلاح خوش آمد بگويم.» 
ما خيلی تعجب کرده بوديم و فکر نمی کرديم آقا تا آن ساعت شب بيدار باشند، حتی آقا آن شب هم غذا نخورده بودند. چون خانواده آقا سرشان شلوغ بود، به آقا غذا نداده بودند. آقا گفتند: «دکتر! امشب شام هم نداشتيم، من به يکی از پاسدارها گفتم شما چيزی خوردنی داريد؟ آنها گفتند که غير از کمی نان چيز ديگری نداريم. گفتم: همان را بياوريد. می خوريم.» 
بعد هم که عروس وارد شد، آقا چند دقيقه ای برايشان در مورد تفاهم در زندگی و شرايط و اهميت زندگی زناشويی صحبت کردند و تا پای در خانه، عروس را بدرقه کردند و خوش آمد گفتند. رعايت آداب حتی تا چنين جايگاهی چقدر ارزش دارد. اينها از برکت انقلاب اسلامی و خون شهداست. 
ايشان دستور دادند حتی از ريزترين وسايل دفتر استفاده نشود، چون مال بيت المال است. حتی اگر مشکل وسيله نقليه هم پيش آمد، اجازه ندارند از وسايل دفتر استفاده کنند. 

منبع: نشريه « اشراق انديشه » به نقل از حجت السلام پاينده، از اعضای دفتر مقام معظم رهبری

نویسنده: مجيد كمالي

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ شنبه 12 مرداد 1392 ] [ 2:20 قبل از ظهر ] [ منتظر ]

درباره وبلاگ

دختران دیروز وامروز
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ریحانه ها و آدرس reyhaneha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

کد لوگو وبلاگ یا صاحب الزمان

یا صاحب الزمان

3-به ظاهر نیست
کد موزیک آنلاین برای وبگاه

کد متحرک کردن عنوان وب

كدهای جاوا وبلاگ




کد متحرک کردن عنوان وب